ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی

درباره نویسنده
ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی


آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دوست و خصوصیات آن
دعا
مشکلات جوانی
نصایح
خاطرات مقام معظم رهبری
اشعار
دلتنگی های من
دختر خانم ها حتما بخوانند . . .
دل و . . .
هنگام ظهور
عشق حقیقی
سیب گلاب
روزی که شهادت . . .
فرهنگ دانشجوئی یا . . .
بهداشت عمومی
شب جمعه
یک خاطره
امید
خاطرات حاج آقا قرائتی
جرم و جنایت چرا ؟
تصاویر شیراز قدیم
حضرت علی علیه السلام
آرزوها . . .
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
کاریکاتور
زن و اشتغال
حقیقت تلخ
یا جواد الائمه(ع)
نامه ای عاشقانه
ازدواج با شکوه
حجاب
حرف دل
غیرت و مردانگی
محرم
ابتذال در مداحی
باغ انقلاب
ویروس اجتماعی
یا رسول الله ...
مطالب سیاسی
ریشه تاریخی سیزده بدر
نماز
ویژه سفر رهبر به شیراز
رخنه شیطان
نامه ای به دوست
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
موج وبلاگی حجاب
نهج البلاغه و مظلومیت علی (ع)
خاطرات فراموش نشدنی
عالم محضر خداست
لذت عبادت
انسان و ایمان
بیت النور
ماه رمضان
تفاوت فرهنگ ها ...
علی (ع) و شب قدر
یاد امام و شهدا ...
ایستگاه پاسخگوئی حجاب
دانلود برنامه رساله برای موبایل
السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله
ظاهر و باطن
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها و رحمة الله و برکاته
تحلیل روز یا کوته نگری ...
به اسم قرآن چه می کنند !
حرم علی بن حمزه علیه السلام
دکتر عصام العماد
معنای زندگی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها Ho! O Saki
عاشقانه و عارفانه
غزه - gaza
علیمی به کجا چنین شتابان !
حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی
کاریکاتور _ عشق های امروزی...
صورت و سیرت
اردوی جنوب(از بلاگ تا پلاک)
بعضی وقتها ...
به بهانه تولد
نامه ای به پدر جانبازم
هدف از ازدواج چیست ؟
دل نوشته ها 2
ساده اما حسابی
به رنگ جوانی
تهاجم فرهنگی در پوشاک !
کنکور ازدواج
شب است و همسایه گرسنه
انیشتین
مرگ بر اسرائیل
بصیرت
کرونا


لینکهای روزانه
سریعترین دیکشنری آن لاین [36]
فوتوشاپ آن لاین [31]
مشاوره و پاسخگوی آن لاین [28]
اعراب گذاری هوشمند [13]
پخش زنده شبکه های صدا و سیما [192]
سازمان ملی جوانان [194]
فرهنگ واژگان فارسی به فارسی [139]
آپلود رایگان عکس و فایل [212]
صورت حساب تلفن همراه [313]
اس ام اس های مذهبی [935]
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری [167]
علوم و معارف قرآن در تفاسیر [263]
[آرشیو(12)]


لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
پیاده تا عرش
مهندس محی الدین اله دادی
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
****شهرستان بجنورد****
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
برادران شهید هاشمی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
دهکده کوچک ما
خط سرخ شهادت
ملیحــــــــــــــــــــــانه
حرفهای جوانی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی


لوگوی دوستان



آمار بازدید
بازدید کل :671354
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز :93
 RSS 
 

بعضی وقت ها دیوارهای امید و آرزو که بر پایه سست تخیلات و توهمات بنا شده اند ، با وزش موجی از ابهامات ، بر سر انسان خراب می شوند .

بعضی وقت ها چنان سر دو راهی قرار می گیری که هر راه برای انتخاب ، خود هزاران راه شناخت می طلبد ، تا مسیر اصلی را پیدا کنی .

بعضی وقت ها که از همه زمینی ها خسته می شوی دلت به سوی آسمان و آسمانی ها معطوف می شود و چه زیبا اگر همیشه دلت آسمانی باشد .

بعضی وقت ها از سوی آشنائی زخم زبانی می شنویم . علت را باید در برخورد و نوع رفتار خود با وی در گذشته جستجو کرد .

بعضی وقت ها بیهوده ترس و دلهره ای بر تو غلبه می کند که ریشه آن را نمی یابی ! . یا به خود اطمینان نداری و یا خدای خود را خوب نشناخته ای .

بعضی وقت ها گذر زمان برای ما سریع است که متوجه آن نمی شویم و یا بسیار کند و ملال انگیز . یادمان باشد سرعت زمان ثابت است و تحرکات و تفکرات موجب تغیرات زمان می شوند .  

دانش مانند هرمی است که هر چه از آن بالا می روی و به نوک آن نزدیک می شوی احاطه بیشتری بر پیرامون خود خواهی داشت . (هیچگاه به قله نخواهی رسید اما می توان بدان نزدیک شد!(قله از آن خداست))

عدم استنباط درست و صحیح از اصول و مبنا یا به گونه ای دیگر عدم شناخت و درک صحیح هادی ، ریشه همه کج روی ها است ؛ و تعصب بی جا و غرور کاذب ، سد و مانعی است برای بازگشت از بیراهه ها .(کاش قرآن را بهتر بفهمیم و عمل کنم)

بعضی وقت ها توپ و تشر های استاد مانند سمی عمل می کند که کشاورز بدان محصولات خود را ایمن می سازد .

پی نوشت : این ها تراوش ذهن من است نظر شما چیست ؟
در وبلاگ یادداشت های گاه و بی گاه نیز مطالب کوتاه و زیبائی خواهید یافت .



» ساعت 2:35 عصر روز جمعه 87 اسفند 9

 

به نام صورتگر هستی و آفریدگار زیبائی ها ...
دنیای ما دنیای صورتها شده و نه سیرتها ... هرکس را خوب رو دیدند گمان می کنند بهترین بنده خداست و هرکس را به چهره کمی ناپسند شد گمان می کنند خداوند او را گونه ای دیگر خلق کرده و از سایر انسانها متمایز است .
گویا در زمانه ما مردم به چشم بیشتر از عقل بها می دهند . با چشم تصمیم می گیرند نه با عقل و دل ...
بزرگان ما گویند که هرکه تقوایش بیشتر ، نزد خداوند متعال نیز عزیزتر ...
چرا باید انسان چنین برداشتی داشته باشد ... چرا ...
مگر نه این است که روزی همه خواهیم رفت ... مگر نه این است که همه از خاکیم و به خاک باز آئیم ... مگر نه این است که خداوند به سیرت افراد می نگرد نه به صورت ...
پس چرا عده ای چنین برداشتی دارند ...
چه بسیار کسانی را می شناسم که به چهره هیچ کم و کسری در وجودشان نیست... اما وقتی به دلش اندکی می نگری چیزی جز سیاهی نخواهی یافت ...
و چه کسانی که در صورت و ظاهر ، او را کمتر از دیگران می بینند اما در سیرت یکپارچه نور است و پاکی ... و خوشا به سعادتشان ...
خدایا من آن روسیاهی هستم که نه سیرت دارم و نه صورت...
خدایا من چه گویم که غرور تمام وجودم را گرفته آن هم به خاطر داشته ای در خیال خام خویش...
خداوندا کمکم کن با سیرت زیبا نزد تو آیم و زیبائی را از تو بیاموزم ...
آفریدگارا سرگشته و حیرانم از این طرح روزگار که بر اقبالم انداختی و نادانم از این همه راه که در پیش پایم انداختی ، ای که مهر تو خار کند همه مهر خلایق و ای که راه تو کور کند همه راه سلائق ... کرم نما و در ره خویش یاریم فرما ، وز دریای علم خویش قطره ای جاریم فرما ، تا ز سر صراطت به مهر گرانت و به عشق ولایت ، در جوار ابرارت قرار گیرم .
الهی العفو...الهی و ربی من لی غیرک...
...اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم...اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم...اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم...اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا...اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء...



» ساعت 2:26 عصر روز جمعه 87 اسفند 2

 

بحمدالله که با دلدارم امشب
ز بخت خویش برخوردارم امشب
به تحفه آمده از کوی جانان
برات وعده دیدارم امشب
بود در آستان کعبه عشق
همه بیدار و من بیدارم امشب
نشینم در حضور یار و بینم
فروغ مطلع انوارم امشب
نشینم در حضور یار و گویم
هر آن حرفی که در دل دارم امشب
بخوانم سوره قدر و دخان را
بگویم ذکر و استغفارم امشب
شب جمعه است و ده جمعی نگارا
ز فرق و کثرت پندارم امشب
چهل بگذشت و یکسالم فزون است
ز دیده اشک و حسرت بارم امشب
ز حال خویشتن اندر شگفتم
چرا دلشاد و دل افگارم امشب
ز بی تابی خود در این سحرگه
چه گویم در چه کار و بارم امشب
تو خود آگاهی ای دانای احوال
که من اندر چه گیر و دارم امشب
گهی خاموش و گهی در خروشم
گهی مست و گهی هشیارم امشب
خداوندا بحق آیت نور
جلائی ده به جان تارم امشب
خداوندا به مستان جمالت
نما در عشق خود ستوارم امشب
خداوندا بحق هشت و چارت
بحل فرما به هشت و چارم امشب
شب حال است و نی گاه مقال است
به بندم دفتر اشعارم امشب
اگر از آملی پرسی که چونی
هزار راز در گلزارم امشب

آیت الله حسن زاده آملی



» ساعت 3:20 عصر روز پنج شنبه 87 بهمن 24

 

بنده هم دوست داشتم تا در این راهپیمائی وبلاگی شرکت کنم به همین جهت یکی از خاطرات خود را که در دوران راهنمائی تحصیل می کردیم برایتان می نویسم .
در ایام جشن انقلاب سال یکهزار و سیصد و هفتاد و اندی با چند تن از دوستان تصمیم گرفتیم روزنامه دیواری تهیه نموده و در نمایشگاه کوچک مدرسه رونمائی کنیم !!!
با دو سه نفر از همکلاسی ها که هیچ کدام تا به حال چنین کار شاقی انجام نداده بودیم دست به کار شدیم . فکر می کنم بیشترین مطالب را خودم تهیه کردم و جالبترین کار من این بود که در این روزنامه دیواری جدولی بسیار سخت قرار داده و در ازای حل کامل آن نیز جایزه ائی تعیین کرده بودم .
دوستانم بعداز دیدن آن جا خوردند و گفتند ما هیچ گونه همکاری در خرید جایزه نخواهیم کرد !!!
با طمانینه کامل به آنان آرامش روحی داده و گفتم : خیالتان راحت اینقدر سخت است که هیچ کس نمی تواند جدول را حداقل تا آخرین روز نمایشگاه حل کند .
پیش بینی من درست از آب در آمده بود . فقط خواسته ام بر این بود که روزنامه دیواری رونق خاص پیدا کند اما چشمتان روز بد نبیند ، موقع برپائی نمایشگاه وقتی با روزنامه دیواری خود مواجه شدیم خودمان نیز رغبت دیدنش را نداشتیم!!!
گوشه بالای آن که آویزان بود و انگار کمی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و نوار زرد رنگ دور آن نیز که کادر محسوب می شد معلوم نبود توسط کدام بی معرفت کنده شده و آویزان بود ...
مثل اینکه زیادی کارمان جواب داده بود...
دهه فجر بر همه یاران امام خمینی(ره) علی الخصوص قنداغه ای های بزرگ شده ! مبارک باد .



» ساعت 10:6 عصر روز یکشنبه 87 بهمن 20

 

چند مدت پیش متن جالبی مشاهده کردم که باعث شد چنین کاریکاتوری را به تصویر بکشم . کاریکاتور _ عشق های امروزی...

متاسفانه این روزها زیاد دیده می شود که جوانان ما با یک نگاه عاشق شده و نتیجه اینکه دچار عشق های آتشین و زودگذر می شوند و ...
البته به قول یوزارسیف : عشق پاک و مقدس است و آن را با هوس اشتباه نگیرید ...
همانطور که مشخص است در چنین مواقعی جوان قادر به تصمیم گیری نیست و گویا موتور مغزش از کار افتاده و همه توان خود را به چشم و قلب متلاطم اش داده است .
انشاءالله همه جوانان در سن مناسب و با مشورت والدین خود ازدواجی موفق داشته باشند . زیرا کم بودن سن تعجیل در امور را به همراه دارد و در انتخاب دچار مشک می شود و در صورت بالا رفتن سن نیز دچار شک و تردیدهای مفرط و سخت گیری در انتخاب می شوند . البته مشکلات فراوانی سر راه جوانان وجود دارد که به گفته اهل تجربه با توکل بر خدا و همت بلند می توان از این سد مشکلات به خوبی گذشت .



» ساعت 5:7 عصر روز سه شنبه 87 بهمن 15

 

زندگی نامه عارف بزرگ مرحوم حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی

آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می فرمود :

در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم . در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوضه تحصیل کنم ؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت ، با ماندنم در نجف موافق نبود . در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس می کردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح حضرت فشار می دادم و می مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود . حالم به گونه ای بود که احتمال نمی دادم به ایران برگردم . به خود می گفتم یا در نجف می مانم و مشغول تحصیل می شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می دهم . می میرم . با علماء نجف هم که مشکلم را درمیان گذاشتم تا مجوزی برای ماندم در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنعارف بزرگ مرحوم حاج میرزا محمد اسماعیل دولابیی و برای کمک به ائ به ایران بازگردی . در نتیجه نه التماس هایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علماء مرا به خواسته ام رساند . تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم . در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و هرچه را می خواستم به من عنایت کردند ، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم . در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند . آنها را به اتاق راهنمائی کردم و خودم برای آوردن وسائل پذیرائی رفتم . وقتی داشتم به اتاق بر می گشتم جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفه ای به من دست داد و در حالیکه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم . دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر . آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت می کردند و می گفتند او در حال خلسه است . از همان جا شروع شد . آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله(ع) بود و اشخاصی که به آنجا می آمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصییبت بکند می گرستند . در اثر عنایات حضرت ابا عبدالله(ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان ، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت الله شاه آبادی ، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم ، با علاقه خودشان به آنجا می امدند . بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند . اولین فرد آیت الله سید محمد شریف شیرازی بود . همراه او بودم تا اینکه مرحوم شد . وقتی جنازه او را به حضرت عبدالعظیم بردیم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی آمد و بر او نماز خواند . من هم که دیدم شسخ هم ب عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ تر است ، جذب او شدم ، به گونه ای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم . خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمد تقی بافقی مرتبط بودم تا اینکه او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلامعلی قمی ملقب به تنوماسی داد . من هم که او را قشنگ تر دیدم از آن پس همراه وی بودم . در همین ایام با آیت الله شاه آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم . تا اینکه بالاخره به نفر چهارم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود برخوردم . او با سایرین متفاوت بود . چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در جائی از عالم است . او دین ندارد و در وادی توحید به سر می برد . یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت (ع) در آن میله نور قابل وصول است . اول اهل عبادت ، مسجد رفتن ، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم . بعد اهل توسل به اهل بیت علیهم السلام و گریه و عزاداری و اقامه مجالس ذکر اهل بیت(ع) شدم . تا اینکه در پایان به شخص برخوردمو به او دل دادم و از وادی توحید سر در آوردم . خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد ؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم ، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم . در طول این دوران همیشه یکه شناس بودم و به هر کس که دل می دادم خودم و زندگی و خانواده ام را قربانی او می کردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل می داد و من که وی را بالاتر از قبلی می دیدم از آن پس دور او می گشتم . به هر تقدیر همهعنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود . از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید ، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند . جون کشتی امام حسین(ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود ، و هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند ، خیلی زود به مقصد می رسد .

بیشترین اهتمام آن عارفان گرانمایه در پرورش و رشد اخلاقی علاقمندان ، متوجه ایجاد تحول در نگرش آنها به هستی و زندگی ، به گونه ای که همه چیز را از منظر توحیدی و از مآی جمال الهی بنگرند و منعطف نمودن عشق و محبت آنان و متمرکز نمودن توجهشان به خدا و اولیای الهی ، به گونه ای که از هر چه جز این ، چه دنیوی و چه اخروی ، فارق گردند ، و نیز ایجاد حسن ظن و اعتماد به خدا و اولیای الهی ، و حاکم ساختن روحیه تسلیم و رضا بر انان بود . در محضر آن بزرگوار چنان روح رجاء و امیدواری به فضل الهی موج می زد که هر نومید و مایوس از نجات و فلاح را شور و نیرو می بخشید و به وادی کمال رهنمون و در طریق وصال رهسپار می ساخت .



» ساعت 4:0 عصر روز جمعه 87 بهمن 11

 

این مطلب از وبلاگ دل نگار آورده شده است
بسم الله الرحمن الرحیم
در راستای عمل به فرمان ولی فقیه زمان امام خامنه ای گالری عکس فلسطین به لیست آلبوم ها اضافه شد. 

گالری فلسطین
گالری کاریکاتور غزه

 

متن پیام امام خامنه ای
خلاصه پیام : مؤمنان دنیای اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از مردم بی‌دفاع غزه‌اند.
خبرگزاری فارس: رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: همه‌ مجاهدان فلسطین و همه‌ مؤمنان دنیای اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از زنان و کودکان و مردم بی‌دفاع غزه‌اند و هر کس در این دفاع‌ مشروع و مقدس کشته شود شهید است.

توجه : برادران و خواهران محترم با قرار دادن لینک گالری فلسطین در سایت یا وبلاگ خودتون ما رو همراهی کنید.



» ساعت 12:17 عصر روز پنج شنبه 87 دی 19

 

دنیا همچنان شاهد ظلم و جنایت و ریخته شدن خون عده ای انسان بی گناه است ...
عده ای بزدل و ترسو ، شکم پرست و منفعت طلب از ظالم حمایت می کنند ...
از طرفی نیز خون آزاد مردان جهان به جوش آمده و به طرفداری مظلوم می پردازند و لعن و نفرین خود را نثار غاصبان و ظالمان می کنند .

حق و باطل به خوبی نمایان است ...اما اینجاست که مرد و نامرد چهره واقعی خود را نشان می دهند ...gaza2008
کودکی در آغوش مادر غرق به خون آرام جان می گیرد ...
جوانان با غیرتی پیش چشم مادرانشان پر پر می شوند ...
نامردان زمانه چشمهایشان کور و دلهایشان سنگ شده ... گوئی اتفاقی نیافتاده است...
هلوکاست چیست ؟ هلوکاست اکنون در گوشه ای از جهان در حال اتفاق افتادن است ...
چشمها ببینید و باران خون جاری کنید... قلب ها از درد بایستید ... هم نوعانتان در همین نزدیکی ها در خون خود غلت می زنند .
مرگ بر اسرائیل ... مرگ بر امریکا ... مرگ بر اعراب ترسو و شکم پرستی که از جنایات اسرائیل حمایت می کنند .
حسبنا الله و نعم الوکیل
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة النصر



» ساعت 7:33 صبح روز پنج شنبه 87 دی 12

 

به نام خدا

انبوئی از زمان گذشت و اینک باز مجالی یافتم قلمی به دست دل سپرده تا هرچه زخم است به مرهم جوهر دل نگاشتم التیام یابد.

این روزها حتی لحظه ای برای دلم نیز وقت نداشتم .

چنان درگیر کار خویشم که کار دل را فقط به لحظات آرام بخش نماز سپرده ام و ...

تند باد ملالت ها بر من سخت گرفته و گاه گاه دلم را نیز می لرزاند ...

با همه دلتنگی ها ، زیبائی هائی مرا در مسیرم ثابت قدم نگاه می دارد...

کافی است لحظه ای کوتاه دل به دلدار دهم .

فعالیت 14 ساعته روزانه نمی تواند مرا از هر دلخوشی و دلبری دور نماید ...

یا سپیده دم قبل از هر هیاهو و غوغای دنیائی اندکی از خواب خوش زمستانی ام می زنم و دل را به حرم کریمه اهل بیت می سپارم و یا شب از وقت خود گذشته ، خسته از همه گیر و بند های کاری ، به عشق و امید لحظات دلداری و دلسپاری با معشوق ، رمقی تازه می یابم و دل را راهی جمکران می کنم ...

در چنین لحظاتی چنان سرمست می شوم که گامهای دردمندم انگار جانی دوباره گرفته و راهی تازه به دریا یافته و به سرعت باد به تکاپو می افتد .

آری این است که مرا چنین مجنون نگاه داشته ... شاید فرهاد هم از آن بی بهره بود ... با اینکه گاهی خورشید هم خودش را از چشمان من پنهان می کند ...

خدا را شکر می گویم به خاطر همه نعمت هایش که به من ارزانی داشت و دوستان را دعا گو هستم که چنین مرا به نسیم خوش فراموشی واگذار نمودند

التماس دعا



» ساعت 7:33 صبح روز شنبه 87 دی 7

 

به نام خدا
بعد از یک هفته کار و مشغله زیاد یک روز استراحت خیلی لذت بخش خواهد بود . خورشید وسط آسمان و من وسط خیابان .
نوای خوش اذان به گوش می رسید . سریعا به یاد یکی از مساجد قدیمی و امام جماعت نیک سیرت آن افتادم. خودم را به مسجد رساندم . شلوغ بود . حتی در این سرما هم مردم در حیاط نشسته بودند و منتظر ...
خودم را به داخل رساندم . طبقه اول که هر چه گشتم جائی پیدا نکردم . شاید جای سوزن انداختن هم نبود .
شروع کردم به صلوات فرستادن ...
رفتم طبقه بالا که دور تا دور مسجد به صورت ایوان مانند نرده کشیده بودند . به لطف صلوات هائی که مرتب زیر لب زمزمه می کردم کنار پنجره جائی اندک پیدا کردم .همه منتظر بودند . من هم به انتظار آمدن امام جماعت . انتظاری زیبا و دلنشین ...
هر از گاه از کنار شیشه مشجر پنجره که دید کمی داشت به در ورودی مسجد نگاهی می انداختم . آقایان و خانمهایی هم دم در چشم انتظار ...
ناگهان صدای صلوات مردم بلند شد . خیره شدم به درب ورودی . پیری سالخورده با محاسن سفید و چهره ای نورانی وارد شد . دل را متغیر می نمود ...
سعی می کرد به ابراز احساسات همه مردم هر چند با نگاهی کوتاه و جواب سلامی دلنشین جواب دهد .آیة الله العظمی بهجت
نماز شروع شد ...
عجب نمازی بود ...
انگار دوست نداشتم نماز تمام شود ...
هر از چند گاهی صدای گریه این عارف بزرگ دل را به تپش بیشتر وادار می کرد ...
نماز اول تمام شد بین دو نماز مدام به ایشان نگاه می کردم ... شانه ای کنار خود داشت . قبل از شروع نماز دوم شانه ای به محاسن خود کشید . با زحمت از زمین بلند می شد ...
الله اکبر ...
بعد از اتمام نماز خودم را به پائین رساندم . گفتند عده ای از شهرستان آمده اند و می خواهند آقا را ببینند . ما هم دور ایشان حلقه زدیم .
آیة الله العظمی بهجت دامت برکاته بلند شدند به تمام مردمی که نشسته بودند و همچنین در بالا ایستاده بودند آرام یکی یکی نگاهی انداختند و زیر لب مدام ذکر می گفتند .
جوانی کنارم نشسته بود و صدای گریه اش بلند ...
با خودم گفتم چقدر من رو سیاهم . 10 سال قم زندگی کردم و نتوانستم چنین لحظاتی را ببینم حتی یک بار .
اکنون که بعد از 10 سال فراق از این شهر دوباره در اینجا ساکن شدم خوشحال بودم که چنین سعادتی نصیبم شده است ...



» ساعت 12:14 صبح روز چهارشنبه 87 آذر 13

 
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >